فقط برای تو باران گرفته چشمانم
و من بدون تو در بغض ابر می مانم
و مثل باد که در کوچه می زند جولان
ز کوچه گردی شهر شما پشیمانم
صدای مأذنه هاتان چقدر خش دارد
و سمت قبله تان رو به خانه ما نیست
و ابرهای نگاه شما کویر ترند
و رود های شما بی قرار دریا نیست
گمان کنم که کسی برده روح ایمان را
و دفن کرده در آن دور دست ها ، شاید
و روی تاقچه ذهن و قاب باورتان
نمانده است به جز شب پرست ها ، شاید
بیا و محض شفا باز راهی ما شو
که عمر در گذر و مرگ در شکار شماست
بیا به مصر که کنعان سرای ماندن نیست
بیا که خانه من سخت بی قرار شماست
ز شاخه های شما سیب می چکد روزی
که ساکن قلمستان شهر عشق شوید
و مقصد دلتان بیکرانه دریاست
اگر همیشه به همراه نهر عشق شوید
۹ فروردین ۱۳۹۴
۱
بیا که خانه من سخت بی قرار شماست..
و کاش زمانی مینوشتم: خانه دل من هم سخت برای شما بیقرار است مولا
وشما میگفتید : میدانم. توی راهم .آماده شو…