در میان حضور چشمانم ، رد پای تو حیف ناپیداست
با حضوری شکسته می فهمم ، که ته رود ، اوّل دریاست
اشک ، گویی زبان مشترک است ، بین من با تمام دریاها
چشم من ، در میانه امواج ، در هیاهوی بچه ماهی هاست
مثل هیزم که می شود شعله ، اشک ها ، واژه واژه می پاشند
شور و شوقی که در درون دارند ، به حریمی که آیت العظمی است
همه واژه ها ی من یک صف ، پشت یک نقطه غرق معنایند
و امام جماعت آنها ، نقطه ای که نماد قبله نماست
واژه هایم هنوز خاک آلود ، گِرد گودال عشق می چرخند
ته گودال بذر می پاشند ، و گمانم که بذرِ عاشوراست
واژه هایم هنوز می لنگد ، وقتی از دورِ دورمی آید
چشم های مبارک زینب ، که در آن دشت چشم های خداست
و نم مشک ها هنوز مرا ، می برد تا کناره های فرات
موج ها آن طرف عطشناکند ، این طرف قامت ادب پیداست
خیمه ها ، مثل دانه تسبیح ، در مدار حضور می چرخند
نخ تسبیح خیمه هاست حسین ، او که تجسیم عروه الوثقی است
اوج تجوید عشق اظهار است ، … و سری که نشسته بر نیزه
آی ای کودکان بغض آلود !حکم تجویدی شما اخفاست
کودک و گاهواره و مادر ، اسم رمز خداست در این دشت
و نگاه نحیف یک غنچه که سبکبال غرق صدقناست
گر چه آتش گرفته دامن عشق ، گر چه پاها خلیده ، اما راه
تا قیام امام قایم حق ، تا ظهور طهور راهنماست
واژه ها تشنه کام معنایند ، سطر ها بی قرار بال زدن
کربلا ، قبله نیست اما من باورم هست قبله معناست
تشنه کام توام ولی چشمم ، اشک را واژه واژه می بارد
حضرت عشق ! چشم واژه من ، چشم بر راه آخرین شماست
۲۱ دی ماه ۱۳۹۲
اندیشه خود را به یادگار بگذارید